مثلِ ماهی درونِ تُنگی تَنگ
خسته‌ام از هجومِ تنهایی
کاش می‌شد عوض کنی امشب
آبِ این تُنگِ کهنه را جایی

نیستی در کنارِ من، اما
من نفس می‌کشم حضورت را 
در همین تُنگِ تَنگ، امشب هم
منتظر می‌شوم عبورت را 

کاش هنگامِ تازه کردنِ آب
عشقِ خود را نشان دهم این‌بار
از سرِ تُنگ بپرم بیرون
روی دستِ تو جان دهم این‌بار

آخر از پشتِ ابرها یک شب
ماهِ من هم طلوع خواهد کرد
رویِ دستِ تو، ماهیِ عاشق
زندگی را شروع خواهد کرد

#علی_حاجیلاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *