دوراهی!

رهی به سمتِ تو راهی دگر به سویِ تباهی
مرا رسانده نگاهت به ابتدای دوراهی

چو عکسِ ماه که در آبِ برکه رخ بِنَماید
تو نیز در دلِ من انعکاسِ چهره‌ی ماهی

برای پنجره‌ام جرعه‌ای سپیده بیاور
که جانِ من به لب آمد در امتدادِ سیاهی

در ایستگاهِ دلم ای قطارِ رفته، چه دیدی
که دل بریدی و رفتی به سمتِ مقصدِ واهی

چو بادبادکِ کوچک اسیر دست تو هستم
رها مکن نخِ دل را که بسته‌ام به نگاهی

ببین که حک شده نام تو بر جریده‌ی جانم
چو نقش جوهرِ خودکار، روی کاغذِ کاهی!

✔️شعر |#علی حاجیلاری ✔️خط |#سیده حمیده آیت‌اللهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *