چشمانت!

وقتی غزل آغاز شد با نامِ چشمانت
قلبم لبالب بود از الهامِ چشمانت

آزادی‌ام طعمِ اسارت می‌دهد بی تو
آزاد یعنی تا ابد در دامِ چشمانت

در آسمان، مَردُم به دنبالِ چه می‌گردند
پرواز یعنی پَر زدن تا بامِ چشمانت

چون زورقی بشکسته می‌کوبد مرا هر دم
امواجِ اقیانوسِ ناآرامِ چشمانت

بی باده مستی کردن و از خود رها بودن
یعنی بنوشانی مرا از جامِ چشمانت

ای کعبه‌ی اهل نظر، دیوانه خواهد کرد
دل را طوافِ عشق با اِحرامِ چشمانت

از خوف و حُزنِ روز رستاخیز ایمن شد
هرکس مُشَرَّف گشت بر اسلامِ چشمانت

اهلِ ریاضت بود از روزِ ازل شاعر
ما را کفایت می‌کند بادامِ چشمانت
.
.
حل می‌شود بحرانِ بیکاری در این دنیا
عالم درآید گر به استخدامِ چشمانت!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *