آینـه تا صبـح

امشب که برهنه‌ست تنِ آینه تا صبح
باید بِشَوَم هم‌سخنِ آینه تا صبح

یک پرسشِ کوتاه به ذهن آمد و دیدم
صد پاسخِ دندان‌شکنِ آینه تا صبح

وا ماند -چو یک ثانیه بر ماه نظر کرد-
از فرطِ تعجب دهنِ آینه تا صبح!

پر شد نفَسِ تنگِ اتاقِ منِ عاشق
از عطرِ گلِ پیرهنِ آینه تا صبح

در ظلمتِ تابوتِ شب ای‌کاش بپیچند
غم‌های مرا در کفنِ آینه تا صبح

گفتم که بجویَم ز تو ای قله نشانی
من ماندم و ساکت شدنِ آینه تا صبح
.
.
در آینه‌ی قلبِ تو تابیدم و تابید…
تصویرِ تو در جانِ “منِ آینه” تا صبح

🎼 شعر: #علی حاجیلاری* 🎼 خط: #سیده حمیده‌آیت‌اللهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *