راه رهایـی!

گاهی سکوت، باعثِ “بهتر شنیدن” است
گاهی علاجِ درد، به “در خود تنیدن” است

“دل کندن” از کسی که به او “دل سپرده‌ای”!
گاهی نجاتِ رابطه در “دل بریدن” است!

باید هَرَس کنند درختی که در سرش
سودای سبزِ رویش و “از نو دمیدن” است

وقتی که میله‌هایِ قفس، تنگ می‌شود
باید نسیم بود که کارش وَزیدن است

راهِ رهایی از “شبِ شهرِ شلوغِ عشق”
رفتن به سمتِ “گوشه‌ی خلوت گُزیدن” است

باید مسیرِ جاده‌ی خود را عوض کنم
تا در سرم هوایِ “به مقصد رسیدن” است

در ایستگاهِ بعد نگه دار، ذهنِ من…
مشغولِ “از قطار به بیرون پریدن” است
.
.
گویی کسی به گوشِ زلیخا رسانده‌ بود…
یوسف به فکرِ “پیرهنِ نو خریدن” است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *