باز هم آب و هوای چشمِ من بارانی است
ساحلِ دریای قلبم همچنان طوفانی است

آسمان را طی نمودن معنی پرواز نیست
در هواپیما، کبوتر، باز هم زندانی است

گریه گاهی از سرِ شوق است و گاهی از نیاز
اشک های من ولی محصولِ سرگردانی است

کم نگردد ارزش یک گنج در اعماقِ خاک
گرچه در بند است اما ثروتی پنهانی‌ است

در اسارت نیز گاهی می‌توان آزاده بود
این صفت جزو صفاتِ یوسفِ کنعانی است

کی شود با پرده گرما را گرفت از آفتاب؟!
آب در هاون زدن گاه از سرِ نادانی است

بوی گل را حبس کردن انتهای ابلهی‌ست
یاس، پشت میله هم مشغول عطرافشانی است

نور را محصور نتوان کرد در پشتِ حصار
ماه حتی در قفس هم تا ابد نورانی است.

🎼 شعر: #علی حاجیلاری 🎼 خط: #سیده حمیده آیت‌اللهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *