چون کودکان برای تو دلتنگ می‌شوم
من یک جهان برای تو دلتنگ می‌شوم

باران که روی پنجره را خیس می‌کند
من ناگهان برای تو دلتنگ می‌شوم

در کنجِ این قفس که ندارد دریچه‌ای
ای آسمان! برای تو دلتنگ می‌شوم

حتی به زیرِ خاک بپوسد اگر تنم
با استخوان برای تو دلتنگ می‌شوم

مانندِ خاکِ باغچه در یک حیاطِ لخت
ای ارغوان! برای تو دلتنگ می‌شوم

از شهر پر کشیدی و من ماندم و هنوز
آرامِ جان! برای تو دلتنگ می‌شوم

مثلِ نهالِ نازکِ زخمی به دستِ باد
ای باغبان! برای تو دلتنگ می‌شوم

در کلِ سال یاد توام، -بیشتر ولی…
فصلِ خزان برای تو دلتنگ می‌شوم-

چون یک نفر همیشه میان من و تو بود
یک در میان برای تو دلتنگ می‌شوم!

علی_حاجیلاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *