باز هم زائرِ توام آقا
دارم از راهِ دور میآیم
دارم از منتهایِ تاریکی
به تمنای نور میآیم
شوقِ دیدارِ حضرتِ دلدار
مدتی بود خانه در دل داشت
کفترِ جَلدِ طاقِ ایوانت
هوسِ آبودانه در دل داشت
وای! باور نمیکنم، انگار
باز در خانهی رضا جانم
نزدِ بابالجواد با گریه
دارم اذن دخول میخوانم
اشک بر چشم و چشم بر گنبد
من و پایی که میدود بیمن
گویی از دور، آتشی دیدم
مثلِ موسی به وادی ایمن
صحنهای تو صحنهی عشقاند
حَرمات روح را جلا داده
و خدا زیرِ گنبدت انگار
قطعهای از بهشت جا داده
ای که در سایهسار ایوانت
مسِ خورشید را طلا کردی
بِیْنِ میلیاردها نفر، ما را
به غمِ خویش مبتلا کردی
دست ما از ضریحات ای آقا
تا قیامت جدا نخواهد شد
گرهِ کورِ کارِ ما هرگز
جز به دست تو وا نخواهد شد
بیحساب و کتاب میبخشی
کَرمَت را غمِ ترازو نیست
دلِ این عاشقِ پریشانحال
پیشِ چشمِ تو کم ز آهو نیست