اینرا که از من تا تو راهی نیست، باور کن
در آسمانم جز تو ماهی نیست، باور کن
وقتی که باران میزند، جز چترِ گیسویت
این خستهدل را سرپناهی نیست، باور کن
باید که اذعان داشت جز یاقوتِ لبهایت
لبهای سرخِ بوسهخواهی نیست، باور کن
وقتی دلم میگیرد از غمهای این دنیا
جز شانههایت تکیهگاهی نیست، باور کن
غیر از خدا، بر اینکه از جان دوستت دارم
در صِحتِ حرفم گواهی نیست، باور کن
در نامهی اعمالِ من جز عاشقت بودن…
جز عاشقت ماندن، گناهی نیست، باور کن