ای آسمانِ آبیِ پرواز
من مرغِ زارِ بیپَر و بالم
بگذار تا ببینمت از دور
بیتابِ لحظههای وصالم
در کوچهباغهای قدیمی
آنجا که عطرِ تازهی باران
پیچیده در مشامِ درختان
دلتنگِ یک عبورِ محالم
تنها نشستهام که بیایی
ایکاش زودتر بِرِسی چون
مانند آفتابِ لبِ بام،
من لحظهلحظه رو به زوالم
در شعلهیِ نگاه تو برفم
در تابِ گیسوان تو چون باد
در بندِ بازوانِ تو گویی…
در جادههای تنگِ شمالم
دیشب پُر از تو بودم و انگار،
فریاد میکشیدَمَت از دور
در پلکانِ ذهنِ تو پیچید
شاید صدای پای خیالم
میخواستم تو را بنِویسم
میخواستم بگویمت امّا…
دیدم که پیشِ عشقِ تو کور و
در وصفِ روی ماهِ تو لالم
میخواهمت چنانکه خدا را
نزدیک و عاشقانه و بیگاه
قدری بیا و بهتر از این باش
با من که بیتو بد شده حالم