باران که زد، پاییز، فصلِ بیقراری شد
بوسیدمش، لبهای بیرنگم اناری شد
محصولِ تابستانِ عشقی ناگهانی بود
دل کَند و پَر بُگشود و از دستم فراری شد
با رایِ شورایِ نگهبانِ دلش آن روز
مضمونِ قانونِ محبت دستکاری شد!
آنقدر دود از سینهام برخاست تا قلبم
مانندِ تهران در هوایِ اضطراری شد
از او برایم عکسی از آن روزها مانده
عکسی که در قابِ وجودم یادگاری شد
تاریخ میگوید که بعد از لیلی و مجنون
“عشق منی” و “دوستت دارم” تجاری شد!
باور نمیکردیم تا با چشم خود دیدیم
حتی حقوقِ عاشقی هم انحصاری شد
رویایِ پروازِ کبوترها در این وادی
قربانی پَهپادهای انتحاری شد
۰
.
شاعر نبود اما کمی با واژه ها وَر رفت!
مانند گنجشکی که همرنگِ قناری شد